آیلاآیلا، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 13 روز سن داره

آیلا خانم

اولین سخن ...

نازنین دخمرونم من از روزی که با باباجون رفتیم سونو و جسه نازنینتو تو تلویزیون سونوگرافی دیدم واست یه دفتر درس کردم از اون روز به بعد توی اون دفتر من وباباجون واست حرف می زدیم بعضی وقتا هم توی فیلم باهات حرف می زدیم مثل سومین سالگرد ازدواجمون-لحظه سال تحویل و.... توی اون دفتر و فیلما کلی واست حرفای خوشکل زدیم چند روزیه که دارم عکسای رو که تا حالا ازت گرفتیم آلبومو کتابت می کنم البته فعلا که مرخصی زایمانم و کمی وقت آزاد دارم نمی دونم سرکار برم چی میشه فنچم عاشقتم ...
26 بهمن 1392

دمر شدن

عزیزم با تلاش وصف نشدنی از جنس تلاشها و پشت کارهای بابا خودتو دمر میکنی ، قبلا به کمک متکا و یا چیزهای دیگه دمر میشدی نگاه بابایی بدون متکا نمیتونستی ! ولی امروز که ماشاالله 100 روزه شدی تونستی بدون کمک و فقط و فقط به کمک خدای مهربون و اراده ی خودت به این مهم ارتقا پیدا کنی غنچه بابایی...بوس   ...
26 بهمن 1392

آیلا چه شکلی میشه؟؟؟؟؟؟؟

آره مامان جون این سوالی بود که تمام مدت یعنی 5 ماه(از روزی که فهمیدم خدا به ما یه فرشته ناز داده) تو ذهنم بود خیلی دوس داشتم لبو چشات فقط شبیه بابات باشه نه مادرجون ونه عمه مینا!!! آخه بابا جونت به این دو شباهت داره ولی بابات زیبا تره خلاصه حالا که دنیا اومدی لبت و چونت به بابای برده ولی شباهت چشم و مماخ خوشکلت هنوز معلوم نیس ...
26 بهمن 1392

دخمری بعد از 100 روز چیکارا میکنه...!!

سلام مامانی عزیزم ماشالا این روزا خیلی جیگرترو دوس داشتنی تر شدی جیغ می زنی با دهنت و لبت صداهای اونجوری در میاری لباتو (بجای به به مامان)می مکی ماشالا با دستات هرچیزی که سبک باشه  می گیری مثل عروسک بهار , غنچه , خشکنت که به تختت آویزونه و... دمر میشی وقتی بیکار می شی با زونت ور مری دستاتو بصورت مشت شده به دهن می زاری صدات می کنم دهان نازتو به نشونه لبخند باز می کنی و تند تند دست وپا می زنی وقتی کلافه میشی یه هو همچین گریه می کنی صورتت کبود میشه مماخت خیلی کوچیک میشه وقتی تنها هستی و چیزی دمه دس نداری بگیری پیرهن تنتو بالا میکشی و سعی داری به دهن بذاری راسی نازنینم وقتی به دنیا اومدی موهات سیاه چر کلاغی بود ...
26 بهمن 1392

آیلا و لاک پشت

خانمی از وقتی که یاد گرفتی دمر شی پدر منو در آوردی تا چند دقیقه تنخات می ذارم صدای ام ام ام... کردنت در میاد  وقتی به سراغت میام میبینم بله خانم اینطور شده دقیقا مثل لاکپشتی که روی لاکش افتاده باشه نمی تونه برگرده تو هم نمی تونی برگردی همش از مماخت کمک می گیری که بر گردی ولی نیتونی فراوان دوستت می دارم عشق کوچولو ...
26 بهمن 1392

از همون لحظه اول خیلی دوست داشتم

مامانی ما 20 اردیبهشت رفتیم کرمانشاه که تو اونجا دنیا بیای توی مسیر به باباجونی  می گفتم  که برگردیم 3 تا میشیم قبل ترش هم به بقیه همکارام هم که تازه سه تا شده بودن می گفتم سه تا شدن چه حسی داره؟ سخت نیس؟ شما اولش بچه تونو دوس داشتین؟ البته این سوال آخر رو از خیلیا می پرسیدم آخه عزیزم من تا قبل از تولد تو, هیچ بچه رو روزای اول دوس نداشتم خلاصه نزدیک 10 روز با خاله مهتاب و مانی  صبح و غروب به خرید می رفتم به این بهونه که شما زودتر دنیا بیای آخه بابا مرخصی تولد تو رو از 25رد کرده بود از مرخصی بابا می گذشت و تو دنیا نمیومدی عمو رسول هم می گفت خانم می خواد اهوازی شه حالا حالا قصد اومدن نداره و.... عمه مینا هم...
26 بهمن 1392

آیلا رو ببین

اولش که به شکم میشی ازاینکه تونستی یه کار جدید کنی مفتخری وقتی که به شکمی خیلی با سرو صورتت ور می ری بعد کم کم کلافه میشی تا اینکه بعد از اون همه گریه وزاری به دادت می رسیم ولی ماشالا رو که رو نیس دوباره روز از نو بابا جون از این سماجت وتلاشت خیلی خوشحاله ...
26 بهمن 1392

روز دختر به یکه یدونم مبارک

آلاله جون مامان روزت مبارک مانی اولین کسی بود که بهت تبریک گفت زن عمو ف(البته به قول عمو ر.ز) هم لطف کردن و واست کامنت گذاشتن خاله مهتاب و شهلا  هم تلفنی تبریک گفتن من هم صبح شنبه که از خواب بیدار شدی بعد از سلام و صبح بخیر, گفتم نازنین دخترم روزت مبارک این بابا  بد جنست خودش که واست کامنت نمی ذاره هیچ اینجا کنار من نشسته همش میگه بگو من هم جمعه بهش تبریک گفتم بگو  و همش با من حرف می زنه که کامنتم و بد بنویسم     ...
26 بهمن 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به آیلا خانم می باشد